شیرین زبانی های هستی
خیلی وقته بابا ومامان می گی ولی تازگی ها هرپی بهت می گم زود میگی
به باباکو : باباقو
برو: بولو
مامان : مامانا
فاطمه : باطی
آیداراقشنگ میگی آیدا
ilove you : آی لایو
باران : بالان
توموبایلم شعر کارتونی حسنی را دارم ، عاشق شعر حسنی شدی ، همش برات شعر حسنی میزارم موبایل ، رومیزاری روی پاهات توپولت همش پاهات روتکون می دی .
نوزده ماهگی :
یکسری از کلمات را کامل می گی ولی باطنازی
مامان جون ، باباجون
زهرا: زر
باانگشت اشاره می گی ، جوجود نیای یا
موقع نقاشی کشیدن به مداد میگی دبتر ، مامان دبتر بده
دوسالگی :
ازوقتی دوسالگی ات تمام شد به جای یک کلمه گفتن شروع کردی به دویاچند کلمه را قشنگ کنارهم گذاشتن
وقتی دنبالت میام تا از مهد باهمدیگه بیایم خونه ، شروع کردی به تعریف کردن می گی مامان رفته بودم ، خوب
دوباره میگی خوب
من هم می گم خوب چون قشنگ نمی تونی تعریف کنی که چه خبر بوده بازمی گی رفته بودم خوب ....من هم مثل همیشه می گم خوب
25 ماهگی :
وقتی دارم آشپرخانه ظرف می شورم میری صندلی ارگت را میاری ، آستین هات را بالا میزنی ومیگی مامان (همان بشورم خودمان ) بعد شروع میکنی استکان کوپولو خودت را صدبارشستن - من هم بجورم
خلاصه ازکمک کردن به مامان کلی لذت می بری
26 ماهگی :
مامان نینب بیا - وقتی باهام کارداری خیلی بانازمامانت را می کشی ومی گی مامان نینب بیا
.....میام پیشت ومی گم قربون اون مامان نینب گفتنت بشم من
بعد از اینکه چیزی راکه خواستی بهت دادم می گی آفلین مامان
27 ماهگی :
یه روز مثل همه روزهای دیگه خدا ، اومدم دنبال دختر نازم وقتی بهت گفتم سلام مامان گفتی : hello
من هم گفتم hello
سمیه جون گفت : کلمات دیگه ای هم بلده عروسکم
پرتقال : ارنج ماهی : فیش
همین سه تا را فعلاً یادگرفتی
قربون دختر نازوگلم بشم که انقدر باهوشه که زود این کلمه ها را یادگرفته
28 ماهگی :
یه روز بعد اظهر بعد از یه روز کاری سخت به خانه آمدیم وقتی داشتم استراحت می کردم ، شنیدم آرام آرام داری یکی از سوره های قران را میخوانی اول هرچی سعی کردم بفهمم کدون سوره است متوجه نشدم بعد صدات کردم وگفتم آفرین دختر گلم چی می خوانی بع شروع کردی بلند بلند برام سوره توحید را خواندن بقدری از این کارت خوشم آمد که یه عالمه بوست کردم وواقعاً خستگی از تنم درآمد .
دختر گلم امیدوارم همیشه قرآن حافظ ونگهدار توباشد.