هستی با بابافرزاد درخانه
هستی همراه بابافرزاد درخانه
امروز به خاطر اینکه بابا خانه ومهدهم تعطیل بود دیگه خانه مامان جون نرفتی بابافرزاد جونت گفت : خودم از هستی مراقبت می کنم ، صبح کلی گریه کردی وسراغ من راگرفتی وبابایی را اذیت کردی وخوب نخوابیدی.
ولی خوب بلدی چه جوری خودت را تودل بابا جاکنی ، یه بوس ویه دوست دارم و تمام .
وقتی شیطونی می کنی زود می گی مامان دوست دارم - ده تا وقتی می گم منم دوست دارم
دوباره حرف من راتکرار می کنی می گی من هم دوست دارم .
خلاصه کلی love می ترکونی ومن وبابایی لذت می بریم .
هستی جونم عاشقتم - همه زندگی من وبابایی شدی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی